اين موضوع بايد با يک اعتراف شروع شود. به عنوان سردبير مجله SUCCESS در اين چند سال گذشته، اين بايد يک اعتراف بزرگ باشد: من حتي يادم نمي‌آيد که متقاضي کار در اينجا باشم. شايد شما از من انتظار داشته باشيد که بگويم اين آرزوي ديرينه من بوده که به مردم کمک کنم تا به اهداف خود برسند و بهترين زندگي خود را داشته باشند. خب بايد بگويم که اينطور نبوده است. بهتر است بگويم تمام تلاش من اين بوده است که کارآفرينان کارهاي جسورانه ‌تري را براي فردايي بهتر انجام دهند. من فقط يک شغل جديد مي‌خواستم. چيزي که من به آن رسيدم بسيار مهمتر از اين مسائل بود. من به يک معنا دست پيدا کردم. شايد شما هم در جستجوي همان چيز باشيد.


داستان من


اين روزها من از فرصت‌هايي که دارم در جهت ياري به مردم استفاده مي‌کنم و به آن‌ها کمک مي‌کنم تا به فردي که هميشه مي‌خواستند تبديل شوند و کارهايي را انجام دهند که هميشه آرزويش را داشته‌اند. من از اين کار بسيار لذت مي‌برم. فکر مي‌کنم که اين کار، نوعي محصول جانبي از زماني است که در SUCCESS مي‌گذرانم. اما وقتي براي اولين مصاحبه در مجله فراخوانده شدم، جاي تعجب داشت. من تا به حال اسمي از انتشارات و اينگونه مسائل نشنيده بودم. ظاهراً مدتي قبل، افتتاحيه‌اي در SUCCESS روي بوردهاي مشاغلي که من به دنبالش بودم قرار گرفت و همان‌ها رزومه من را نجات دادند. اين برمي‌گردد به زمان‌هايي که من حاضر بودم هر کاري انجام دهم تا حس بي هدف بودن را در خود از بين ببرم. تصور مي‌کنم حتي قبل از دادن درخواست، توضيحات مربوط به شغل را هم نخواندم.


من به شدت مي‌خواستم تا کار قبلي خود را ترک کنم. اما قرار نبود همه چيز اينگونه پيش برود. من در حال انجام کاري بودم که تصور مي‌کردم شغل رويايي من است. فکر مي‌کردم که فردي موفق هستم.


بياييد کمي به گذشته سفر کنيم. من در دبيرستان عاشق نويسندگي شدم و به عنوان يک نوجوان تازه کار، هدفم را رفتن به دانشکده رومه نگاري قرار دادم تا در نهايت بتوانم به عنوان خبرنگار ليگ ملي فوتبال را پوشش دهم. من اين هدف را بعد از اينکه مجبور شدم بازي در NFL را به دلايل مختلف رها کنم انتخاب کردم. اولين دليل دست کشيدن از اين آرزويم هم مي‌تواند سرعت بسيار کم من در دويدن باشد. اما من هنوز هم مي‌خواستم تا حد ممکن به فوتبال نزديک باشم، اين صنعتي بود که مرا مجذوب خود کرد. 


من خودم را در نوشتن مسائل ورزشي غرق کردم و سعي مي‌کردم تمام روش‌هاي نويسندگي را ياد بگيرم. من از رده‌هاي بسيار پايين شروع کردم، براي رومه دبيرستان خود نويسندگي مي‌کردم، سپس در رومه محلي شروع به نويسندگي کردم و سپس به مراحل بالاتر ارجاع داده شدم. من در مورد مسابقات تنيس روي ميز نوشتم. من امتيازات مربوط به مسابقات واليبال نوجوانان را بررسي مي‌کردم. من به دانشگاه رفتم و بيشتر درس خواندم. کارآموزي گرفتم و بيشتر مطالعه کردم. به لطف ايميل‌هاي مکرري که به يک ويرايشگر مي‌فرستادم، سرانجام قبل از اينکه از دانشگاه فارغ تحصيل شوم، مشغول يک شغل بدون درآمد شدم. در اين کار من وظيفه داشتم تا به صورت رايگان مطالبي را براي وب سايت يک تيم NFL بنويسم. من مجبور شدم تا در اولين تابستان خود در آنجا روي زمين بخوابم اما اين‌ها اصلا اهميتي نداشت چون داشتم NFL را از نزديک و به طور شخصي تجربه مي‌کردم. مردم مشغول خواندن نوشته‌هاي من بودند.


سپس از کالج فارغ التحصيل شدم و  Dallas Cowboysتصميم گرفتند تا بلافاصله مرا استخدام کنند. من به ياد دارم که بعد از شنيدن اين خبر چطور مي‌رقصيدم و خوشحالي مي‌کردم. من در سن 22 سالگي به چيزي که مي‌خواستم دست پيدا کردم. حالا که به آن فکر مي‌کنم، روزي که با من تماس گرفته شد بهترين روز شغل رويايي‌ام بود؛ از آن به بعد فقط سرپاييني را تجربه کردم. در واقع براي مدتي از کارم لذت بردم. در اين کار بسيار خوب عمل مي‌کردم، با افراد خوبي ديدار کردم، به جاهاي مختلف کشور سفر کردم و کارهاي جالبي انجام دادم. در ابتداي کار تصور مي‌کردم که نيازهايم به خوبي برطرف شده و به چالش کشيده شده‌ام. اما بعد از چند سال، فکر ترک کردن آن را در سر داشتم. من آن درآمدي که هميشه تصورش را مي‌کردم نداشتم. من آن زمان آزادي که تصورش را مي‌کردم  نداشتم. من راهي براي پيشرفت در آن ساختار شرکتي نديدم.


بيشتر از هر چيزي، من ديگر احساس نمي‌کردم که شغلم برايم اهميت دارد. بعضي اوقات از طريق تقويم Outlook ده‌ها جلوتر را نگاه مي‌کردم تا روز بازنشستگي خود را بدانم. اين راهي نبود که من براي زندگي کردن انتخاب کرده بودم. خستگي و حس عصبانيت من به مناطق ديگر از زندگي‌ام سرايت کرده بود. از دوستان خود فاصله گرفتم. وزن اضافه کردم و به سادگي به ته خط رسيده بودم.


اما من بلاخره بيرون آمدم. من توسط SUCCESS استخدام شدم و از سال 2012 تا به حال با اين مجله بوده‌ام. قبل از اينکه ترفيع بگيرم به عنوان يک ويرايشگر مشغول به کار شدم. من اينجا هستم تا به شما بگويم که کارِ جديدم مرا نجات داده است. اين به خاطر اينکه من بيشتر از گذشته پول کسب مي‌کنم نيست؛ يا به اين خاطر نيست که من شب‌ها و آخرهفته‌ها کار نمي‌کنم. به خاطر ترفيعي که گرفته‌ام هم نيست. تمام اين مسائل کاري کرده‌اند که شغل من برايم راحت و باارزش شود. اما محاصره شدن با افراد بسيار عالي و باتجربه‌اي که مي‌توانند مهارت‌هاي بيشتري را به من بياموزند، تاثير بيشتري بر روي من گذاشته است.


با سال‌ها مطالعه بر روي موفقيت، دستاورد و بهبود شخصي و سرمايه گذاري کردن تک تک روزهايم براي يادگيري بيشتر در اين موضوعات، توانستم نسبت به زندگي خود حس مالکيت داشته باشم. ابزاري که در اينجا اضافه کردم به من اين قدرت را مي‌دهد تا بتوانم در آينده به هر کسي که مي‌خواهم تبديل شوم و در اين راه از زندگي خود نهايت لذت را ببرم. 7 سال پيش من نمي‌دانستم که موفقيت چه معنايي دارد اما حالا مي‌دانم.


من اينجا هستم تا به شما بگويم که با مطالعه، پيشرفت و بهبود شخصي خودتان مي‌توانيد به تعريفي درست از موفقيت برسيد و آن را به معناي واقعي کلمه بدست آوريد.


چارچوب


يکي از اولين اهدافي که من به عنوان سردبير SUCCESS به عهده گرفتم اين بود که در بخش ابتدايي مجله تغييراتي را اعمال کنم. تغييراتي در صفحات اوليه‌اي که هنگام خواندن با آن‌ها روبرو مي‌شويد و ساير صفحات ديگري که نياز به اصلاح شدن داشتند. اين يک فرآيند بزرگ بود. من قصد داشتم تا مطالب کلي مجله را به صورت چکيده و ملموس در اختيار خوانندگان قرار دهم تا به محض جستجو در صفحات، در مسير درست قرار بگيرند. ما سعي کرديم تا صدها جمله و کلمه را ساده سازي کنيم؛ ساده و کوتاه اما در عين حال پرمعنا و تاثيرگذار. سرانجام ما بر روي 4 ستون قرار گرفتيم: خوشبختي، سلامتي، رشد و هدف.


همانطور که هر کدام را توضيح مي‌دهم، خواهيد ديد که چگونه آن‌ها در کنار يکديگر قرار مي‌گيرند و با تعريف شخصي خودتان از موفقيت، جايگاه هر يک از آن‌ها را در اين تعريف خواهيد فهميد. وقتي بعداً در مورد ساختمانِ تعريف شما صحبت کنيم، خواهيد ديد که چگونه دنبال کردن و نگهداري از اين چهار ستون اصلي، شما را به جهتي درست راهنمايي مي‌کند.


خوشبختي


وقتي هواپيما وارد جو نامساعد مي‌شود يا دچار نقص‌هاي اساسي در سيستم مي‌شود، مي‌دانيد چگونه ماسک‌هاي اکسيژن از سقف آويزان مي‌شوند؟ قبل از هر پرواز، مهمانداران پرواز به شما دستور مي‌دهند که قبل از کمک به فرزندان يا هر کس ديگري که اطراف شماست، ماسک خود را به شکلي درست روي صورتتان قرار دهيد. اين دستورات کاملاً منطقي است چون اگر نتوانيد نفس بکشيد، نمي‌توانيد به آن‌ها کمک کنيد تا نفس بکشند. 


خوشبختي نيز ممکن است ظاهري خودخواهانه داشته باشد اما کاملاً شبيه به استفاده از ماسک اکسيژن است. اگر از زندگي خود لذت نبريد، براي تمام کساني که با آن‌ها روبرو مي‌شويد از جمله عزيزانتان، ارزش کمي خواهيد داشت. وقتي واقعاً خوشحال مي‌شويم، بيشتر با دوستان خود وقت مي‌گذرانيم و بيشتر با عزيزان خود در ارتباط هستيم. اگر اينگونه نباشد، ما اغلب دچار درگيري‌هاي ذهني مي‌شويم و احساس غم و ناراحتي مي‌کنيم.


ممکن است ساده به نظر برسد اما کسب مهارت در همين مسئله مي‌تواند براي بسياري از افراد کاري دشوار باشد. خيلي اوقات، ما متوجه مي‌شويم که افرادي که به نظر زندگي خوبي دارند و ما به آن‌ها احترام مي‌گذاريم و آن‌ها را الگو قرار مي‌دهيم، همچين حسي نسبت به خودشان ندارند. چقدر بد است که ما نمي‌توانيم تمام مشارکت‌هاي آن‌ها را تجربه کنيم و چقدر غم انگيز است که آن‌ها نمي‌توانند خوبي‌هاي باطن خود را مشاهده کنند.


روانشناسان مثبت گرا که بر روي سعادت انسان مطالعه مي‌کنند، آن را با "بهزيستي ذهني" مي‌سنجند. اما من در ابتدا به فکر عزت نفس هستم. در واقع ما در هيچ محله و يا شهري زندگي نمي‌کنيم. ما در ذهن خود زندگي مي‌کنيم پس سعي کنيد تا ذهن خود را به مکاني عالي براي زيستن تبديل کنيد.


 


منبع : https://roocket.ir/articles/what-is-success


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : آن‌ها ,مي‌کردم ,زندگي ,بيشتر ,success ,بسيار ,اينجا هستم ,آن‌ها روبرو ,روبرو مي‌شويد ,اضافه کردم ,تصور مي‌کردم ,آن‌ها روبرو مي‌شويد
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله سرگرمي وبلاگ خصوصیه اقای تی اتوبار لیزر پلاس Jessica جعبه سازی تکساز sloanmruzb diary پتیلن صنعت Debbie وبلاگ یو وای اسکوتی